دلم برای مورخین عصر فعلی میسوزد. اشتباه نکنید. منظورم مورخینی نیست که «امروز»، روایتِ «دیروز» کشور را به عهده دارند. منظورم کسانی است که قرار است «فردا»، «امروز» این کشور را بنویسند. چرا؟ برای این نگرانی و دل سوزی، دلیل خودم را دارم.
به این خبر ایرنا نگاه کنید. ماجرایی ساده را روایت میکند. دو تصادف زمستانی در لرستان شده و سه مسئول امدادرسانی در اینگونه موارد یعنی نیروی انتظامی، اورژانس و هلال احمر سه روایت از ماجرا دارند. تفاوت آنان در تعداد زخمیهاست. بعدا گفته میشود که احتمالا ریشه این اختلاف در تعاریف متفاوت است اما هر چه هست؛ فردایی که قرار باشد روایت این روز نوشته شود مورخ سردرگم خواهد بود میان سه روایت رسمی از یک تصادف.
عین همین ماجرا در تصادف دیگری که شامگاه نهم دی هم رخ داده وجود دارد. در آنجا غیر از اختلاف در تعداد زخمی و کشته، در محل حادثه هم اختلاف بوده است.
اما باید دید که دلیل این مساله چیست؟
1. نخستین موضوع بی اهمیت بودن آمار در کشور است. برای آن مسئول رسمی فرقی نمی کند که تصادف در کیلومتر 20 باشد یا 21 یا 22 یا چند کیلومتر این ور و آن ور. این البته به درد کارشناس میخورد زیرا مثلا حادثهخیز بودن یک نقطه را میتواند بفهمد اما مساله این است که در اغلب موارد مسوولان کارشناس نیستند و کارشناسان مسوول.
2. ماجرای بعدی سیستم وحشتناک دولتی در زمینه گزارشدهی است. در این سیستم ها عملکرد افراد را چند عدد میسازد و کارمند هم بعد از مدتی میفهمد کجا باید عددها بیشتر باشد و کجا کمتر. در همین خبر ایرنا دیده میشود که پلیس که برایش آمار زخمیها مهم نیست خیلیها را زخمی نمیداند ولی اورژانس میداند چون در گزارشش مهم است.
(دوستی تعریف میکرد که در شهرستانی، مدیر یک بخش حقوقی شده بود. برای بسیاری از متخلفان پرونده قضایی تشکیل داد اما بعد از یک سال از او خواستند که بگوید سرانجام پروندهها چه شد. او مانده بود و حجم بالای پرونده به سرانجام نرسیده در صورتی که همکارانش در شهرستانهای دیگر پرونده معدود تشکیل داده بودند و همانها را به هر نحوی خاتمه داده بودند و البته با همه قانون شکنان برخورد نکرده بودند. با این حال بازنده این ماجرا آن دوست بود چون ملاک تشکیل پرونده نبود؛ صفر کردن آن در پایان موعد بود)
3. در عین حال نباید از فقر رسانههای کشور هم گذشت. رسانههایی که برای آنها هم فرقی میان اعداد نیست و از این رو نه دقت میکنند که آمارشان مطابق با واقع باشد و نه اینکه حساسیتی برای تناقضهای آماری دارند. گزارشهای این چنینی مثل ایرنا لنگه کفشی است در بیابان!
4. و النهایه کیست که نداند دولت ودولتیان در این کشور برای گفتن هر رقم و عددی هزار ملاحظه دارد و دارند که نکند «تشویش اذهان عمومی» شود یا «امنیت ملی» به خطر بیفتد و همین حس باعث شده مردم دیگر به رقم دماسنج هواشناسی و شاخص کیفیت هوا هم اعتماد نکنند چه رسد به نرخ تورم و تعداد کشته شدگان بم.
از این روست که دلم برای مورخان آینده این کشور میسوزد. آنان که قاعدتا برای روایت تاریخ باید به «دولت» به عنوان «مظهر اراده و انتخاب عمومی» و «حافظ خیر و مصلحت عموم» اعتماد کنند و گزارشهای رسمی را «ملاک» بدانند اما در میانه تناقض گزارشها با هم و البته گزارشها با روایتهای غیررسمی گیر میافتند. این مورخان اگر «سهلگیر» باشند تاریخی متناقض خواهیم داشت و اگر «سختگیر» باشند چه بسا که اساسا تاریخی نداشته باشیم. تاریخ فردای این کشور کمی ترسناک است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر