۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

آمار امروز، تاریخ فردا؛ ماجرا کمی ترسناک است

دلم برای مورخین عصر فعلی می‌سوزد. اشتباه نکنید. منظورم مورخینی نیست که «امروز»، روایتِ «دیروز» کشور را به عهده دارند. منظورم کسانی است که قرار است «فردا»، «امروز» این کشور را بنویسند. چرا؟ برای این نگرانی و دل سوزی، دلیل خودم را دارم.

به این خبر ایرنا نگاه کنید. ماجرایی ساده را روایت می‌کند. دو تصادف زمستانی در لرستان شده و سه مسئول امدادرسانی در اینگونه موارد یعنی نیروی انتظامی، اورژانس و هلال احمر سه روایت از ماجرا دارند. تفاوت آنان در تعداد زخمی‌هاست. بعدا گفته می‌شود که احتمالا ریشه این اختلاف در تعاریف متفاوت است اما هر چه هست؛ فردایی که قرار باشد روایت این روز نوشته شود مورخ سردرگم خواهد بود میان سه روایت رسمی از یک تصادف. 

عین همین ماجرا در تصادف دیگری که شامگاه نهم دی هم رخ داده وجود دارد. در آنجا غیر از اختلاف در تعداد زخمی و کشته، در محل حادثه هم اختلاف بوده است. 

اما باید دید که دلیل این مساله چیست؟

1. نخستین موضوع بی اهمیت بودن آمار در کشور است. برای آن مسئول رسمی فرقی نمی کند که تصادف در کیلومتر 20 باشد یا 21 یا 22 یا چند کیلومتر این ور و آن ور. این البته به درد کارشناس می‌خورد زیرا مثلا حادثه‌خیز بودن یک نقطه را می‌تواند بفهمد اما مساله این است که در اغلب موارد مسوولان کارشناس نیستند و کارشناسان مسوول. 

2. ماجرای بعدی سیستم وحشتناک دولتی در زمینه گزارش‌دهی است. در این سیستم ها عملکرد افراد را چند عدد می‌سازد و کارمند هم بعد از مدتی می‌فهمد کجا باید عددها بیشتر باشد و کجا کمتر. در همین خبر ایرنا دیده می‌شود که پلیس که برایش آمار زخمی‌ها مهم نیست خیلی‌ها را زخمی نمی‌داند ولی اورژانس می‌داند چون در گزارشش مهم است.

(دوستی تعریف می‌کرد که در شهرستانی، مدیر یک بخش حقوقی شده بود. برای بسیاری از متخلفان پرونده قضایی تشکیل داد اما بعد از یک سال از او خواستند که بگوید سرانجام پرونده‌ها چه شد. او مانده بود و حجم بالای پرونده به سرانجام نرسیده در صورتی که همکارانش در شهرستان‌های دیگر پرونده معدود تشکیل داده بودند و همان‌ها را به هر نحوی خاتمه داده بودند و البته با همه قانون شکنان برخورد نکرده بودند. با این حال بازنده این ماجرا آن دوست بود چون ملاک تشکیل پرونده نبود؛ صفر کردن آن در پایان موعد بود)

3. در عین حال نباید از فقر رسانه‌های کشور هم گذشت. رسانه‌هایی که برای آن‌ها هم فرقی میان اعداد نیست و از این رو نه دقت می‌کنند که آمارشان مطابق با واقع باشد و نه اینکه حساسیتی برای تناقض‌های آماری دارند. گزارش‌های این چنینی مثل ایرنا لنگه کفشی است در بیابان!

4. و النهایه کیست که نداند دولت ودولتیان در این کشور برای گفتن هر رقم و عددی هزار ملاحظه دارد و دارند که نکند «تشویش اذهان عمومی» شود یا «امنیت ملی» به خطر بیفتد و همین حس باعث شده مردم دیگر به رقم دماسنج هواشناسی و شاخص کیفیت هوا هم اعتماد نکنند چه رسد به نرخ تورم و تعداد کشته شدگان بم.

از این روست که دلم برای مورخان آینده این کشور می‌سوزد. آنان که قاعدتا برای روایت تاریخ باید به «دولت» به عنوان «مظهر اراده و انتخاب عمومی» و «حافظ خیر و مصلحت عموم» اعتماد کنند و گزارش‌های رسمی را «ملاک» بدانند اما در میانه تناقض گزارش‌ها با هم و البته گزارش‌ها با روایت‌های غیررسمی گیر می‌افتند. این مورخان اگر «سهل‌گیر» باشند تاریخی متناقض خواهیم داشت و اگر «سخت‌گیر» باشند چه بسا که اساسا تاریخی نداشته باشیم. تاریخ فردای این کشور کمی ترسناک است.

۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

این دفعه میخام کارمو تموم کنم

نقل همه آدم‌هاست که «از فردا شروع می‌کنیم»، «از شنبه شروع می‌کنیم»، «از ماه بعد شروع می‌کنیم». بعضی وقت‌ها حتی شروع هم می‌شود اما تمامی ندارد و این باعث می‌شود دل ببندیم به یک فردا، شنبه یا ماه بعد. حتی برخی از اوقات، سال بعد.
با این حال از یک وقتی دیگر آدم باید بفمهد که باید از همین الان شروع کرد. از همین‌جا که گند زده. از همین‌جا که اشتباه کرده. همینجا هم یعنی همین الان. یعنی یک و دو دقیقه صبح. دیگر نباید بگذارد برای شنبه صبحش. حتی اگر شنبه صبح، پنج شش ساعت بعد باشد.  
پی نوشت: چند وقت پیش به یکی از رفقا ایمیل زدم. از یه جمله خودم خیلی خوشم اومد. اونجا نوشتم:

می‌دونم که از دستم ناراحتی. می‌دونم که بازم به من اعتماد کردی ولی جوابشو ندادم. می‌دونم. اصلا عذرخواهی نمی‌کنم. توجیهم نمی‌آرم. {اما} پروژه رو هم ول نمی‌کنم حتی اگه تو بگی دیگه نمیخام انجامش بدی و حتی اگه یه ریال بابتش ندی (قسم می‌خورم). این دفعه میخام کارمو تموم کنم ولو اینکه دیر شده باشه. عذرخواهی و اینا بمونه واسه بعد.

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

درباره ی سفارت آمریکا

دیشب سفارت آمریکا بودم.همان لانه ی جاسوسی.بچه های سپاه دهه ی 60 سیستان و بلوچستان هیئتی راه انداخته اند و هر سال لا اقل یک شب افطار می دهند.در میان شان سردار رادان و آقای صفار هرندی و سردار جاهد (فرمانده ی حال حاضر سپاه بلوچستان ) هم هستند.آقای اشجع ، اولین فرمانده ی سپاه سیستان و بلوچستان و آقای علائی هم دیشب بودند.جو صمیمی و خوبی است.هر سال آقای صدیقی برای شان صحبت می کندو ظاهرا ایشان هم در آن منطقه بوده اند.دیشب به محض ورود رفتم پیششان و قضیه ی آقای احدی را پرسیدم.گفت به این شکل که مطرح شده صحیح نیست.قرار شد بعد از سخنرانی بروم پیششان که صحیح اش را بشنوم که نشد.دیشب گروه اسرا از لبنان هم آمده بوده اند.گروه سرود حزب الله بودند.چند جای دیگر هم در برنامه هایشان بودم.اولین سرودشان لبیک یا خامنه ای بود و دومی لبیک یا نصرالله.

دیشب بالاخره دل زدم به دریا و رفتم داخل سفارت را گشتم.تا انتهای باغ را رفتم. اول فکر کردم خانه ی سولیوان را پیدا کردم که بعد با پرس و جو فهمیدم یک ساختمان دو طبقه ی قدیم خانه ی سولیوان است نه آن که دیده بودم.الان آن جا متروکه و بسته است. البته خود سفارت را هم بسته اند و فقط سازمان ها با هماهنگی قبلی می توانند بازدید کنند.الحق محیط با طراوتی دارد.درختان بلند و سرسبز و آب روان که فکر می کنم از جوی آب کنار سفارت می آید داخل.محیط سفارت با روزهای اول خیلی فرق کرده.این را می شود از ساخت و ساز های سپاه فهمید.سوله و سالن اجتماعات و غذا خوری و غیره و غیره.از یکی از بچه های سپاه شنیدم که از زیر سفارت تا میدان امام خمینی و موزه ی عبرت تونل است.برای انتقال زندانیان سیاسی به اینجا و بازجویی و .... . او می گفت که سولیوان هم از همین راه فرار کرده.البته العهده علی الراوی اما بعید هم نیست.الان هم این تونل هست دیگر.همان مترو.فقط 3 ایستگاه از آنجا تا میدان اما راه است.

سپاه اول سازمان دبیرستانها و هنرستانها را آنجا مستقر کرد که هنوز هم در آنجا ساختمان دارندو بعدها فرهنگی و بنیاد قرآن و عترت و الان هم بسیج دانشجویی آنجایند.

همیشه فکر می کنم که اگر روزی رابطه برقرار شد همین جا را می خواهند بدهند به آمریکا.بعدش چه می شود؟ جذاب است. ما که آن روزهای اول را ندیده ایم.شاید این روزها را ببینیم.

پ.ن : 1. آخرین سند لانه ی جاسوسی این سند است:

سند شماره 4 61

تاریخ : 4 نوامبر 1979 13 آبان 1358

در ساعت یازده پیش از ظهر گروهی از تظاهر کنندگان وارد محوطه سفارت شده اند و به طرف درب ورودی طبقه پایین دفترخانه پیش روی کردند.تمام پرسنل در طبقه بالا هستند ، تفنگداران دریایی در طبقه پایین برای متفرق ساختن تظاهر کنندگان از گاز اشک اور استفاده می کنند.

(مجموعه استاد لانه ی جاسوسی ، جلد 1 ، ص472 )

2. یک نفر اگر باشد و این نقل تاریخی را برایم تایید یا تکذیب کند خوب است که آیا آقای مهدوی کنی قائل به این بود که سفارت غصبی است و نماز در آن باطل؟

3.دوستم امیر حسین بعضی وقتها که بحث سفارت می شود ، زود می پرسد آخه چطوری همه ی اون اسناد و به هم چسبوندن . واقعا ها. مملتکه داریم؟!!

4.لینک جالب در مورد سفارت:

مطلب وبلاگ دستنوشته ها در مورد مساله ی جنسی یکی از اعضای سفارت

دوباره

به نام خدا

دوباره می نویسم.حدودا هفت ماه می شود که ننوشته ام در وبلاگ شخصی ام.از آن جا آمدم اینجا تا به امید خدا شروع کنم.امشب ساعت نُه.